تصور کنید سرزمین و دنیایی را که در آن هیچ معلمی نباشد. هیچ کس در کار یادگرفتن و یاد دادن نباشد. بی شک در چنین جامعه ای، مردم همه سردرگم اند و مغموم و بی تفکر. هیچ کس به کار کسی کار ندارد، هیچ کس برای کسی غیر از خودش نگران نیست، هیچ کس نمی پرسد و پاسخی نمی گیرد. کم کم آدمیان هر آنچه را هم که می دانند، از یاد می برند؛ چون کسی نیست که به جمع آوری دانسته ها بپردازد، کسی نیست که در این راه، مردم را راهنمایی کند. پس از مدتی همه از هم فاصله می گیرند و به مرده های متحرک تبدیل می شوند؛ حتی هیچ انگیزه ای برای زندگی باقی نمی ماند. هیچ حرفی برای گفته شدن وجود نخواهد داشت. و چه بسا مردم تکلم را از یاد ببرند. و آن وقت تاریکی و ظلمت همه جا را فرا می گیرد .
لئوناردو داوینچی جمله قصاری دارد که از وقتی شنیدمش سعی کردم به خاطر بسپارم
“بیچاره آن استادی که شاگردش بهتر از او نشود ”
مدرسانی داشتم و داریم که با توجیه اینکه سالها دود چراغ خوردم تا به این لِم ها و راهکارها رسیدم چرا باید شُسته رُفته در اختیار شاگرد قرار بدم یا “فوت آخر کارو” گذاشتم واسه خودم، همچون ماری که دور گنج خودش حلقه زده حاضر نیستند تا بخاطر “هراس” از عقب افتادن از شاگرد، شاهد بهتر شدن آنها از خویش باشند .
با توجه به اینکه ما در دنیایی زندگی میکنیم که اقتصاد به سمت اقتصاد دانش محور حرکت کرده .سازمانهای کنونی، اهمیت بیشتری جهت درک، انطباقپذیری در کسب و به کارگیری دانش و اطلاعات روز به منظور بهبود عملیات و ارائه خدمات مطلوبتر به ارباب رجوعان در کسب دانش از یکدیگر پیشی گرفتهاند.چنین سازمانهایی نیازمند به کارگیری سبک جدیدی از مدیریت به نام«مدیریت دانش» میباشند. در سازمانهای دانشی،دانش به سادگی منتقل میشود و در اختیار تمامی کارمندان قرار میگیرد. زمانی که کارمندان به دانش اولیه سازمانی دسترسی پیدا میکنند،میتوانند محیط خود را بشناسند و روشهای جدید و بهتری را در اجرای کارها بیابند،با هم کار کنند، خلا دانش را جبران کنند،بهرهوری را افزایش دهند،مشتریان را راضی کنند و نهایتا توان رقابت مؤثر را کسب کنند.سازمانهایی که از طریق تحقیق و توسعه در جهت تولید دانش جدید اقدام میکنند نسبت به سازمانهایی که بر مبنای دانش دیگران عمل میکنند،برتری دارند. در واقع با بررسی مدیریت دانش که از مباحث بروز تمامی سازمان هاست می توان به نقش مدیر جهت رشد و تعالی یک سازمان پی برد که با تبعیت و بهره گیری از دانش مدیریت ، جهت ارتقاء دانش آن مجموعه اقدام می نماید. درمبحث مدیریت دانش ،همه کارکنان تمامی تجربیات و علوم مرتبط با حرفه خود در یک واحد مشخص را به سایرین منتقل می کنند و در واقع انتقال اطلاعات دوسویه است و مدیر مجموعه هم می تواند از تجربه پرسنل یک واحد خاص یاد بگیرد ،وبا در نظر گرفتن آن تجربه و انتقال آن به سایر واحدها ،پیشبرد اهداف کلان شرکت را مسجل سازد. پس نقش مدیر همانند معلمی است که ریتم هماهنگ بین شاگردان در یادگیری فراگیر علوم پیشرفته را ایجاد کرده و با کشف استعدادهای برتر ،مدیران و کارکنان رشد یافته ای را به جامعه معرفی نمایند.
زندگان، از علم و دانش ناگزیرند؛ همان طور که از آفتاب و هوا. معلم، تولیت آستان دانش را برعهده دارد. او باید باشد تا راه و رسم در دست گرفتن چراغ دانستنی ها را بیاموزد؛ وگرنه دانش، به شمع خاموشی می ماند که هیچ کس طریق روشن کردنش را بلد نیست. شاید بی معلم، حتی خدا را هم از یاد ببریم.
ورق های دفتر من سیاه می شوند و گیسوان تو سپید
من قد می کشم تا تو نفس می کشی ...
هر روز
در تو پیامبری بامن سخن می گوید
که چشم هایش از بی خوابی سُرخ اند
آه !
در کلاس درس تو
حتی تخته سیاه روسفید شد
من هنوز شرمنده ...
چقدر خسته ات کردم ...