برشی از یک کتاب 10
کتاب انسان خردمند بخش دوم
انسان خردمند امروزی یک انقلاب شناختی راه انداخت
در طول تمام دورانها، از به وجود آمدن انسان تا تثبیت جایگاه او بر روی زمین، همه انسانها، توسط انسان خردمند امروزی منقرض شدند. انسان خردمند، در طول زندگی خود، ویژگیهایی داشت که باعث پیشرفت او شد و به او کمک کرد تا جایگاه خود را در زمین تثبیت کند.
اما واقعا چه دلایلی وجود داشت، که این ویژگیها را برای انسان خردمند فراهم میکرد؟
شاید پاسخ این سوال برای شما هم جالب باشد. ساختار مغزی انسان خردمند و امروزی، بسیار منحصر به فرد بود و همین موضوع باعث شد که بر سیاره خاکی زمین حاکم شود.
حدود ۷۰ هزار سال قبل، مغز انسانهای اولیه مدرن، از طریق جهشی که با نام انقلاب شناختی معروف است، تکامل یافت. این سیر تکاملی باعث پیشرفتی نسبتا ناگهانی در قدرت مغز آنها شد.
به این ترتیب، سایر نسلها نتوانستند رقیب آنها شوند. انسان خردمند امروزی شروع به تشکیل جوامع بزرگ و پیچیده کرد. او مدلهای پیچیدهتری از ابزارها و تکنیکهای شکار و همچنین شبکههای تجاری اولیه را ایجاد کرد.
به این ترتیب، این دسته از گونه بشر، میتوانست در شرایط سخت، بهتر از سایر نسلهای انسانی دوام بیاورد و دسترسی راحتتری به منابع داشته باشد. مثلا، در نظر بگیرید که انسان مدرن قصد داشت به آمریکا برود. در چنین وضعیتی باید، در برابر شرایط سخت عبور از قطب شمال و سیبری تحملپذیری بالاتری میداشت. همین مسائل باعث شد که آنها، همکاری با یکدیگر، شکار ماموتهای بزرگ، بستهبندی و نگهداری از تکههای شکار شده، نحوه درست کردن کفشهای مخصوص برف و درست کردن لباسهای گرم با استفاده از پوست و خز را بیاموزد.
بروز این انقلاب در قدرت مغزی انسانها، اجازه داد تا بشر مدرن بتواند، به مکانهای مختلف کره زمین، مهاجرت و در آنجا زندگی کند. نسل انسان خردمند شروع به گسترش کرد و آنها در قسمتهای مختلف زمین از جمله آفریقا، اروپا، آمریکا و حتی استرالیا ساکن شدند.
با اینکه نسل بشر در سراسر زمین گسترش یافت، اما با توسعه و بهبود تکنیکهای شکار، آنها باعث انقراض دستهای از موجودات شدند. در استرالیا آثاری با قدمت ۵۰ هزار سال کشف شده است که اثبات کننده این موضوع است.
در این منطقه آثاری از پستانداران بزرگ شبیه تنبلها، با قدی نزدیک به ۶ متر و همچنین آرمادیلوها به اندازه یک مینی ون کشف شده است. جالب اینجاست، که چند هزار سال پس از به وجود آمدن انسان خردمند بر روی کره زمین، نسل اغلب این حیوانات منقرض شده و از بین رفته بود.
توضیح آنکه تنبل نام نوعی پستاندار است که ظاهر بسیار جالب توجهی دارد، و آرمادیلو نیز نوعی پستاندار بچهزای کوچک و نادر است که به خاطر پوسته سخت بدنش این نام را دارد. پیشنهاد میکنیم این اسامی را در گوگل جستجو کنید تا با ظاهر این دو گونه جانوری آشنا شوید.
انسان خردمند با استفاده از ظرفیتهای مربوط به زبان پیچیدهای که ایجاد کرده بود، مزایای فراوانی به دست آورد
به نظر شما، بهترین مثال برای ملموس شدن مفهوم پیچیدگی انسان چیست؟ بسیاری از افراد عقیده دارند، که ایجاد زبان، بزرگترین نشانه پیچیدگی انسان است. زمانی که انسان را با سایر گونههای بشر مقایسه میکنیم، بهتر متوجه تاثیر زبان بر پیچیدگی فوقالعاده نوع انسان میشویم.
تعجبی ندارد، که توسعه زبان یکی از پیچیدهترین و اصلیترین عوامل سلطه انسان خردمند بر این کره خاکی است. بیایید با هم، به بررسی چرایی این موضوع بپردازیم.
انسان خردمند، نوعی حیوان اجتماعی است. ما انسانها در جوامع مختلف زندگی میکنیم و زبان، اجازه تبادل اطلاعات آزادانه را به ما میدهد. این بدان معناست، که میتوانیم درسهای مهمی درباره غذا، شکارچیان، افراد خطرناک و غیرقابل اعتماد و سایر موارد مشابه را با یکدیگر به اشتراک بگذاریم.
مثلا با استفاده از زبان، میتوانیم درباره منابع فراوانی از میوه که به تازگی کشف کردهایم، با دیگران صحبت کنیم و به آنها اطلاعات بدهیم. یا در صورتی که از مخفیگاه یک شکارچی آگاه شده باشیم، میتوانیم به بقیه گروه هشدار دهیم و از ورود همگروهیهای خود به آن منطقه جلوگیری کنیم. در همه این مثالها، زبان باعث تمایز موجودیت ما با سایر مخلوقات روی زمین میشود.
همین موضوع، باعث منحصر به فرد شدن انسانها نسبت به سایر موجودات میشود.
حیوانات بسیاری در جهان هستی وجود دارند، که با یکدیگر همکاری میکنند. مثلا زنبورها همکاری و همراهی بسیار جدی و سرسختانهای با یکدیگر دارد. اما با وجود چنین نظم و همکاری سازمانیافتهای، زنبورها باز هم نمیتوانند نظم اجتماعی خود را با توجه به تغییرات و شرایط محیطی، ارتقا دهند. آنها نمیتوانند تهدیدها را پیشبینی کنند یا به فرصتهای جدیدی دست یابند. زنبورها حتی نمیتوانند از فرصتهای جدید بهره گیرند.
بیایید، حیوانات دیگری مانند شامپانزهها را در نظر بگیریم. شامپانزهها در همکاری و سازگاری با تغییراتی که متوجهشان میشود، انعطافپذیرتر هستند. البته آنها تنها میتوانند در موارد محدودی با یکدیگر همکاری کنند. برای همکاری، موجودات باید بتوانند یکدیگر را درک کنند، اما این امکان برای شامپانزهها در گروههای بزرگتر میسر نیست.
تنها حیوانی که میتواند با انعطافپذیری بالا، در کنار همنوعان خود، کارها را پیش ببرد، انسان خردمند است. او قادر است از طریق زبان، اطلاعات را از جهان پیرامون خود دریافت کرده و با دیگران به اشتراک بگذارد. علاوه بر این انسان از طریق زبان میتواند در مورد موضوعاتِ انتزاعی مانند خدایان، تاریخ، حقوق و سایر موارد مشابه به بحث و مناظره بپردازد. این ایدهها براساس خلاقیت داستانی مغز انسان شکل میگیرد و سنگ بنای فرهنگ انسانی هستند. این ایدهها باعث میشوند که ما حتی اگر دیگران را چندان نشناسیم هم، باب گفتوگو را با آن ها باز کنیم و بدین ترتیب باعث شکلگیری گروه شویم.
ما انسانها با به اشتراک گذاشتن ایدههایی که در مورد موضوعاتی مانند هویت، آزادی، انسانیت و یا ازخودگذشتگی و … داریم، مجموعهای از افراد را کنار یکدیگر قرار میدهیم و درنهایت باعث شکلگیری جوامع میشویم.
انسان خردمند اولیه در گروههای کوچکی زندگی میکرد و حتی قویترین این گروهها به زحمت به ۱۵۰ نفر میرسید. اما به لطف زبان و مفاهیم مشترک، امکان افزایش جمعیت جوامع فرآهم شد.
در نهایت، اتفاق معناداری به وجود آمد؛ روستاها به شهرها تبدیل شدند، شهرها به کشورها تبدیل شدند و در نهایت کشورهای مختلف در ابعاد یک جامعه جهانی مدرن و بینالمللی شکل گرفتند.
در دوران انقلاب کشاورزی، انسانها از موجوداتی آذوقه جمعکن و دورهگرد، تبدیل به کشاورزانی با مهارتهای کشاورزی شدند
در بخشهایی از تاریخ، آمده است که انسان خردمند و مدرن، شیوه زندگی عشایری را برگزید. اغلب اجداد ما معمولا زندگی خود را با شکار و جمعآوری گیاهان میگذراندند. آنها به جای ماندن در یک منطقه، به مناطق مختلفی که دارای غذا و آذوقه بیشتری بود، سفر میکردند.
اما حدود ۱۲ هزار سال قبل، همه چیز تغییر کرد. آنچه ما درباره انقلاب کشاورزی در تاریخ میدانیم، این است که فعالیت انسان مدرن در زمینه شکار و جمعآوری آذوقه متوقف شد. آنها تصمیم گرفتند که به کشت محصولات کشاورزی بپردازند و دامداری حیوانات را آغاز کنند.
این اتفاق، یک انقلاب واقعی در تاریخ زندگی بشر ایجاد کرد. شاید کشاورزی امروزه یک امر بدیهی و تعریف شده به حساب بیاید، اما فهمیدن اینکه چرا اجداد انسان، به شکار و جمع کردنِ آذوقه تمایل داشتند، کمی دشوار است.
کشاورزی معمولا کاری وقتگیر برای یک فرد است. این در حالی است، که یک شکارچی باید حدود چهار ساعت برای صرف یک وعده غذایی وقت بگذارد. اما یک کشاورز باید از سحر تا غروب خورشید در مزرعه خود کار کند.
علاوه بر اینها، کیفیت غذاهای حاصل شده از کشاورزی و شکار نیز متفاوت است. کشاورزی برای اجداد ما، به معنای تولید طیف وسیعی از غلاتی همچون گندم بود، که هضم سختی داشت و مواد مغذی و ویتامینهای کمی را نصیب انسان میکرد. اما در مقابل، انسان با شکار و انباشت خوراکیهای طبیعت میتوانست، به طیف گستردهای از گوشت، آجیل، میوههای مختلف و انواع ماهی دست یابد.
با این حال، فکر میکنید که چرا شرایط تغییر کرد و انسان به کشاورزی روی آورد؟
برای این کار دو دلیل وجود داشت:
- دلیل اول آن بود که کشاورزی در ابتدا، فرآیندی آهسته و پیچیده بود. اما با گذشت زمان و پیشرفتهتر شدن نسل انسان خردمند، این فرآیند با زندگی انسان عجین شد. با گذشت زمان، بشر مزایای کشاورزی را کشف کرد؛ به این ترتیب بازگشت به گذشته و عصر شکار، منطقی به نظر نمیرسید.
- دومین دلیل آن بود، که با وجود تمام اشکالاتی که در کشاورزی وجود داشت، اما مزیت بزرگی را برای انسان فرآهم میکرد؛ کشاورزی، عملی بسیار کارآمد بود. کشاورزان میتوانستند فقط در قسمت کوچکی از یک زمین، تعداد زیادی از گیاهان خوراکی را پرورش دهند.
این کار باعث افزایش عرضه مواد غذایی در جوامع انسانی میشد و به این ترتیب جمعیتهای بیشتری امکان رشد و توسعه مییافتند. در نتیجه بر جمعیت انسان خردمند امروزی افزوده شد.
اما افزایش جمعیت، یک مشکل بزرگ ایجاد کرد. در بخشهای بعدی این خلاصه کتاب ، درباره این موضوع صحبت میکنیم، که جوامع آن زمان، چگونه توانستند با افزایش جمعیت مواجه شوند و تدابیر لازم را برای چنین شرایطی بیندیشند.
انسان برای آسان کردن تجارت و معامله در جوامع بزرگ، پول و خط را اختراع کرد
زندگی پیش از انقلاب کشاورزی، نسبتا ساده بود. اگر فردی در خانه خود گوشت نداشت، میتوانست به سادگی از همسایه خود بگیرد. همسایهها نیز خوراکیهای مازاد خود را با یکدیگر به اشتراک میگذاشتند.
در اغلب موارد، آدمها از کمک به یکدیگر طفره نمیرفتند و در آینده، اگر به چیزی نیاز داشتند، دیگران کمکهای گذشته او را دوباره به خودش بازمیگرداندند. اما با توسعه کشاورزی، مزایای اقتصادی اهمیت یافت و شرایط عرضه کالا و مواد غذایی به نظام مبادلهای تبدیل شد.
فکر میکنید، چرا این اتفاق رخ داد؟
مردم دیگر برای آماده کردن وعده غذای بعدی خود، تحت فشار قرار نمیگرفتند. کمکم مردم به انجام تجارتهای جدید روی آوردند. آنها به بافندگی و آهنگری پرداختند؛ آنها کالاهایی تولید میکردند، که کشاورزان به این کالاها نیاز داشتند. پس از ساخت کالاهایی مانند داس، بیل و سایر موارد مشابه، مردم با یکدیگر معامله میکردند.
اما خیلی زود، مبادله اقتصادی نیز برای مردم ناکافی بود. همانطور که تجارت و بازرگانی در بین مردم رشد میکرد، مردم بیشتر به دنبال تهیه کالاهای مختلف بودند و به همین دلیل عرضه کالا دشوارتر میشد. مثلا اگر شما برای گرفتن یک خوک از یک کشاورز تنها یک چاقو داشتید و کشاورز به چاقو نیازی نداشت، باید چه کار میکردید؟
یا مثلا اگر کشاورز نیاز به چاقو داشت، اما خوکهایش در شرایطی مناسبی برای کشتار و استفاده نبود، تنها میتوانست در مقابل گرفتن چاقو، قول ارائه یک خوک در آینده را به شما بدهد. اما در چنین شرایطی، افراد چه مدرکی برای اثبات انجام گرفتن این معامله در آینده داشتند؟
در پاسخ به چنین مشکلی، انسان خردمند و مدرن، حدود ۳ هزار سال پیش از میلاد، خط و پول را اختراع کرد. سومریها در بینالنهرین برای اولین بار خط را اختراع کردند و به جمعآوری و ثبت اطلاعات برای معاملات پیچیده پرداختند.
آنها تراکنشها و معاملات مردم را بر روی لوحهای رسی، حک و برای ثبت آنها از علائم اقتصادی خاصی استفاده میکردند. در همان زمان، آنها شروع به استانداردسازی متدهای پرداخت با استفاده از پولِ جو کردند؛ یعنی جو همانند واحد پولی برای مبادلات بهکار گرفته میشد.
به این ترتیب، مردم میتوانستند در ازای ارز ایجاد شده، به راحتی یک خوک تهیه کنند و برای سایر محصولات مورد نیاز خود، پرداخت کنند. با توجه به همین موضوع، افراد میتوانستند معاملات خود را ثبت و در زمان سررسید، درخواست خود را دریافت کنند