کتاب انسان خردمند بخش اول
دستان خود را تا آنجا که میتوانید، از یکدیگر دور کنید. حال تصور کنید که تاریخ زندگی بشریت بر روی زمین، در بین دو دست شما جای گرفته است. فکر میکنید، چه مقدار از فاصله بین دو دست شما، به اندازه تاریخ زندگی بشر است؟
شاید تنها از بازو تا آرنج شما، به اندازه قدمت تاریخ زندگی بشر است، شاید هم فقط به اندازه یک انگشت شما! شاید حتی برای فهمیدن قدمت تاریخ زندگی انسان در این تصویرسازی، نیاز به میکروسکوپ داشته باشید.
هر چند که انسان، از نظر زمانی، قدمت کوتاهی در زندگی روی کره زمین دارد، اما در همین مدت زمان اندک، به نتایج بسیار زیادی دست یافته است. هیچ موجود زنده دیگری به اندازه انسان، تاکنون نتوانسته اینگونه سلطه خود را بر سیاره زمین گسترش دهد. واقعا چگونه همه این اتفاقات امکانپذیر شده است؟
در این خلاصه کتاب، درباره مباحث کلیدی مرتبط به تاریخ بشر صحبت خواهیم کرد. از توسعه زبانهای مختلف برای ایجاد ارتباط گرفته، تا ایجاد پول و راهکارهای مبادله کالا در بین انسانها و تمام چیزهایی که انسان امروزی را شکل داده است.
در این خلاصه کتاب به پرسشهای زیر پاسخ داده میشود
- چرا کشاورزی باعث بدتر شدن وضعیت مردم و زندگی آنها شد؛
- چرا خط اختراع شد و مردم چگونه با این کار به ثبت وضعیت قرضها و بدهیهای خود میپرداختند؛
- چرا دهههای گذشته، تاریخ صلحآمیزتری نسبت به زمان حاضر دارد؟
ما نخستین موجود زنده در زمین نیستیم
ما انسانها موجوداتی بسیار خارقالعاده هستیم، که در گذشتههای دور توانستیم به طور کامل بر سیاره خاکی زمین چیره شویم. ما از مرزهای زمین فراتر رفتیم و فضای اطراف سیاره خاکی خود را کشف کردیم. در واقع میتوان گفت، حتی قسمتی از فضا را هم استعمار کردیم.
اما چگونه این کارها را انجام دادهایم؟ این اتفاقات از کجا شروع شد و چگونه شکل گرفت؟ برای یافتن پاسخ این پرسشها باید به روزهای تکامل گونهِ انسان بازگردیم. به عقیده نویسنده، حدود ۲.۵ میلیون سال قبل، انسانها در شرق آفریقا ظاهر شدند و در ابتدا، نمونهای از میمونهای بزرگ، به نام آسترالوپیتکوس (Australopithecus) بودهاند.
این گونه از انسانهای اولیه برای یافتن محیط زندگی بهتر، از شرق آفریقا مهاجرت کردند. قرارگیری در زیستگاههای جدید و بروز عادتهای تازه، باعث ارتقای وضعیت آنها و تکاملشان به شکل انسان راستقامت (Homo Erectus) و انسان رودولفی (Homo rudolfensis) شد.
انسان راستقامت، نام گونهای منقرض شده از انسان تباران است که در دوره زمینشناسی پلیستوسن (Pleistocene) زندگی میکردند. انسان رودولفی نیز نام کهنترین گونه انسانی است، که بین ۱.۸۸ تا ۱.۹ میلیون سال قبل در شرق دریاچه تورکانا یا همان کنیای امروزی زندگی میکردهاند.
با گذشت سالها و سازگارتر شدن انسانها با زیستگاههای جدیدشان، نمونههای دیگری از گونه انسان، به نام انسان نئاندرتال (Homo neanderthalensis) پدید آمدند. انسان نئاندرتال به دستهای از انسانها گفته میشود، که در اروپا، قسمتهایی از غرب آسیا، آسیای مرکزی و شمال چین سکونت داشتند.
این گونه جدید انسانی، نمونه خاصی نبود. این گونه از انسان نیز مانند سایر گونهها، مغز بزرگی داشت، به شیوه امروزی راه میرفت، از ابزارهای مختلف برای بهبود زندگیاش استفاده میکرد و روحیهای اجتماعی داشت.
شاید دانستن این موضوع جالب باشد، که انسان نئاندرتال مدتها پیش از انسان خردمند و مدرن امروزی به شکار جانواران بزرگ میپرداخت و از آتش در زندگی خود استفاده میکرد. با اینکه انسان مدرن هیچ برتری خاصی نسبت به سایر گونههای انسانی نداشت، اما مقاومت بالایی داشت و توانست گونه انسان را گسترش دهد. در نهایت تمام گونههای دیگر انسانی از بین رفتند و گونه مدرن و امروزی باقی ماند.
اما علت آن چیست؟
دو نظریه برای تشریح علت این موضوع وجود دارد:
- نظریه اول عنوان میکند، که گونه خردمند انسان، شروع به جفتگیری و تولیدمثل با سایر گونههای انسانی، به خصوص نئاندرتال کرد و همین موضوع منجر به ادغام گونه سایر انسانها با انسان امروزی شد. شواهد بسیاری وجود دارد، که نشان میدهد DNA اروپاییهای امروزی دارای ۱ تا ۴ درصد از DNA گونه انسانی نئاندرتال و برخی دیگر از گونههای انسانی کهن است.
- نظریه دوم نظریه جایگزینی نام دارد و درباره جایگزینی انسان خردمند امروزی صحبت میکند. بر اساس این نظریه، انسان امروزی به خاطر کسب مهارتها و تکنیکهای جدید به مرور باعث منقرض شدن گونههای انسانی مختلف غیر از خودش شد. انسان مدرن همچنین با فراهم کردن منابع غذایی مخصوص خود و کشتن سایر گونههای انسانی، توانست در زمین باقی بماند.
فکر میکنید، کدام یک از این نظریهها به واقعیت نزدیکتر است؟ ظاهرا، به نظر میرسد که هر دوی این نظریهها تا حدودی درست هستند.
در واقع انسان خردمند و مدرن امروزی باعث انقراض دیگر گونهها شده و همزمان، برای ادامه نسل خود با آنها جفتگیری کرده است