باز آگاهم کن از آنها که آگاهی
از فریب
از زندگی
از عشق
هرچه میخواهی بگو
از هر چه میخواهی!
اخوان ثالث بزرگ و دوست داشتنی...
باز آگاهم کن از آنها که آگاهی
از فریب
از زندگی
از عشق
هرچه میخواهی بگو
از هر چه میخواهی!
اخوان ثالث بزرگ و دوست داشتنی...
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند پر خون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتیام در اندازند میان قلزم پر خون...
مولانا در این شعر زیبا بیت به بیت در حالیکه فکر میکنی دیگه بدتر از این نمیشه!!! کاری میکنه که دعا کنی کاش همون مرحله قبلی باقی مونده بود و اتفاقات تلخ ادامه پیدا نمیکرد و پیش نمیرفت!!!
هر بار که این شعر میخونم میگم مگه از این بدتر هم میشه که میبینم در بیت بعدی بدتر شده!!!
هر بار که این شعر میخونم دریچه جدیدی از هنر و ظرافت و دانش عمیق و پختگی در ترکیب واژگان برای خلق این اثر در مولانای جان میبینم...
حسین بهرامی
نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بدوم!!!
و معلم ادبیات که میگفت: البته که منظور حافظ کاملا مشخصه و گفته تا درب میکده!!! یعنی داخل نمیره و البته اشاره کرده به صورت خیلی مستتر که یک مسجد و یا حسینیه روبروی اون میکده بوده که اگر بهش اشاره میکرده وزن و قافیه شعر به هم میریخته و مجبور شده برای زیبایی اثر از واژه میکده استفاده کنه و انتهای مسیر حافظ ورود به اون مسجد بوده نه میکده...!!!
حسین بهرامی
خیام یه سوالی مطرح کرده که خوبه هر از گاهی در همه امورات زندگی و از زوایای مختلف بهش فکر کنیم
از روابط عاشقانه تا محیط کار و سازمان و همکاران سمی!!!
چه چیزیو داریم میدیم که چه چیزیو به دست بیاریم؟؟؟ آیا ارزششو داره؟؟؟
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز می فروشان کی شان
بهتر ز می ناب چه خواهند خرید؟؟؟
حسین بهرامی
میگفت:
من اگر تو رو فراموش کنم
دیگه هیچ خاطره قشنگی ندارم که بهش فکر کنم...!!!
حسین بهرامی
هرگز نخواهی فهمید که مادرت چند بار برایت دعا کرده...!
حسین بهرامی
درون هر آدمی کعه میشناسید
یک آدمی هست که اصلا نمیشناسید...