وقتی در تاریکی و جهل به سر ببری و نسبت به مسائل این دنیا کاملا نا اگاه باقی بمونی میشه حکایت روستایی مولانا...!
روستایی گاو در آخر ببست
شیر گاوش خورد و بر جایش نشست
روستایی شد در آخر سوی گاو
گاو را می جست شب آن کنجکاو
دست می مالید بر اعضای شیر
پشت و پهلو گاه بالا گاه زیر
گفت شیر ار روشنی افزون شدی
زهره اش بدریدی و دل خون شدی
این چنین گستاخ زان میخاردم
کو درین شب گاو می پنداردم...!!!
مولانا
حسین بهرامی
حافظ حواست هست چی گفتی؟؟؟
اگر الان زنده بودی سریع اعدامت میکردن!!!
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
گوئیا باور نمیدارند روز داوری
کین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
حسین بهرامی
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی!!!
حضرت سعدی خیلی دوست دارم بدونم وقتی این شعرو برای معشوقت خوندی واکنشش چی بود؟؟؟
اصلا خودت اون زمان چه حالی داشتی که این واژه هارو با این هنرمندی نشوندی کنار هم؟
مگه داریم بهتر از این؟؟؟
حسین بهرامی
به نقل از استاد شعبانعلی
در فرهنگ های توسعه نیافته، انسانها به پبشرفت فکر میکنند
و در فرهنگهای توسعه یافته به رشد
پیشرفت با سنجش موقعیت ما نسبت به دیگران سنجیده می شود
و رشد به سازنده بودن حضور ما در کنار دیگران
سلول سرطانی سلولی است که پیشرفت خود را به رشد در کنار دیگران ترجیح می دهد!!!
حسین بهرامی
یکی از برترین داستانهای شش کلمه ای جهان با عنوان اندوه را با هم مرور کنیم:
هیچ حواسم نبود دو فنجان ریختم...!!!
از نام نویسنده این داستان مطمئن نبودم برای همین از اسم هیچکس در ارائه این متن استفاده نکردم.
حسین بهرامی
اگر توانایی و ظرفیت بی رحم بودن رو در وجودت نداشته باشی، صد در صد قربانی کسانی خواهی شد که این توانایی را دارند!!!
بی خطر و بی آزار بودن از سر ضعف، فضیلت محسوب نمی شود، بلکه داشتن توانایی بی رحمی و استفاده نکردن از آن به انسان فضیلت و برتری میده!!!
(به نقل از پروفسور جردن پیترسون)
حسین بهرامی
بهش میخورد به بلوغ فکری و عقلی رسیده باشه!
فارغ از دو جهان، با همون لباسی که به تن داشت
پرید توی حوض وسط میدان اصلی شهر...!
چیزی که اذیتم می‌کرد، آگاهی داشتن از جیب‌های خالیش بود...!
حسین بهرامی
اطراف میدان ونک غذای خانگی می‌فروخت به دوستش گفت جواب کنکور آمده از مبل خونه خسته ترم!
نفهمیدم چی گفت ولی این جمله اومد تو ذهنم: از تو بیش از همه دنیا، از خودم بیش از تو خستم!
شاید غمگین‌ترین آدمهای کنکور امسال همین رتبه های نزدیک به ما باشن! اونی که رتبه زیر 100 شده با احتمال 90% در دانشگاه‌های روزانه قبول میشه و برای ادامه تحصیل خیالش راحته. اونی که رتبه بالای 200 شده احتمالا به دانشگاه آزاد فکر می‌کنه، بازم خیالش راحته! ولی ما که رتبمون بین 100 تا 200 شده، هم شانس کمی برای قبولی در دوره های روزانه داریم و هم احتمالا پول کمی برای دانشگاه آزاد!
بقول صادق هدایت: و چیزی غمین‌تر از این نیست.
البته ماجرا تلخ‌تره چون مسئولین برای درآمدزایی، تعداد مجازهارو معمولا خیلی زیادتر از تعدادی که فکرشو می کنید، اعلان میکنند و احتمالا در حالی که توی فضای مجازی به ویژه لینکدین و توئیتر از رعایت عدالت و انصاف حرف می‌زنند، به پولی که از این افراد می‌گیرن و به مصاحبه دعوتشون نمی‌کنند هم حسابی می‌خندن!
توی ذهنم حمید مصدق می‌گه: بلندبالایان مگر چه می‌دیدند که روز واقعه در مرگ دوست خندیدند؟
باید برم ونک بهش بگم منم از مبل خونه خسته ترم.
حسین بهرامی
بزرگان معلم مدیریت میگن:
ارائه راه حل درست برای مسائلی که به اشتباه شناسایی و تحلیل کردیم
خیلی خطرناک تر از پاسخ غلط به مشکلاتی هست که به خوبی شناسایی و تحلیل کردیم!!!
این جمله دقیقا حال و روز کیفیت مدیریت در سالهای اخیر کشورمونه!!!
شناخت درست و عمیق و اصولی یک مسئله 50 درصد از راه حلشه...!!!
حسین بهرامی
هفت سینم را چنین زیبا مهیا کرده ام
طرح اندام تو را در سفره ام جا کرده ام
سین اول؛ از "سرت"موی پریشان چیده ام
برسرش با باد و باران جنگ ودعواکرده ام
سین دوم؛ "سایبان"طاق ابروی تو را
بین سفره خط نستعلیق زیبا کرده ام
سین سوم؛ "سرمه" از چشمان تو آورده ام
ماه را با چشم زیبای تو رسوا کرده ام
سین چارم؛ "سیبی"از رخسار گندمگون تو
چیده ام تاهفت سینم را فریبا کرده ام
سین پنجم؛ "سرخی" لبهای شیرین تو را
مثل فرش قرمزی در سفره برپا کرده ام
سین شیشم؛ "سوز" دستان تو در دستان من
مثل اینکه در زمستان دست خود "ها" کرده ام
سین هفتم؛ طرح "سیمای" تو را در چشم خود
جذر و مدی داده ام تا شکل دریا کرده ام
لذت "نوروز" امسالم دوچندان گشته است
چونکه با القاب زیبای تو غوغا کرده ام
