آخه مشت های بابات بزرگتره!!!
دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۸:۳۰ ب.ظ
یکی از رفقا تعریف میکرد:
کوچیک که بودم
یه روز با دوستم رفتیم به مغازه خشکبارفروشی پدرم در بازار.
پدرم کلی دوستم رو تحویل گرفت و بهش گفت یک مشت آجیل برای خودت بردار.
دوستم قبول نکرد؛
از پدرم اصرار و از اون انکار؛
تا اینکه پدرم خودش یک مشت آجیل برداشت و ریخت تو جیب دوستم.
از دوستم پرسیدم: تو که اهل تعارف نبودی،
چرا هرچه پدرم اصرار کرد, همون اول، خودت برنداشتی؟!
دوستم خیلی قشنگ جواب داد:
آخه مشتهای بابات بزرگتره...!!!
حسین بهرامی
۹۹/۰۴/۱۶